شبکه چهار - 15 مهر 1401

هفته وحدت، سال وحدت، قرن وحدت ("وحدت ستیزی" با ادبیات شیعی و سنی)

همایش " تحجر شناسی " و وحدت مذاهب _ مشهد_ ۱۳۹۴

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم محضر برادران عزیز و تشکر می‌کنیم از بانیان این جلسه که منشور فراموش شده روحانیت را دوباره به افکار عمومی بخصوص در حوزه و دانشگاه یادآوری می‌کنند و توجه کنیم که امام(ره) دو – سه ماه به آخر عمرشان مانده، آخرین جمع‌بندی را در وضعیت هم در تهدیدها و هم فرصت‌ها در حوزه‌های علمیه و همان‌جا به دو شاخه اسلام آمریکایی، هم شاخه تحجّر شیعی و هم جریان تحجّر تکفیری وهابی بین اهل سنت اشاره می‌کند. امام(ره) هم در وصیتنامه‌شان به هر دو مورد اشاره و اخطار می‌کند و هم در این منشور روحانیت. من سعی می‌کنم به هر دو شاخه این جریان که به نام سنی آمریکایی، شیعه انگلیسی، لندنی یا اسلام آمریکایی با وجوه مختلف آن، که حالا راجع به اسم آن کاری نداریم بلکه بیشتر به صفت آن کار داریم، از آمریکا و انگلیس هم که نام برده می‌شود برای این که این دو کشور بطور ویژه، در صد سال اخیر، در جهان اسلام نفوذ فرهنگی پیدا کردند و در میان حتی بخشی از روحانیون سنی و شیعه توانستند افکاری که نهایتاً منافع کفر و استکبار را و در رأس آن آمریکا و انگلیس و صهیونیزم را تأمین می‌کند تنفیذ بدهند به این دلیل به این نام موسوم شدند. امام البته در منشور روحانیت و در آثار دیگر، به یک شاخه دیگری هم از اسلام آمریکایی یا اسلام انگلیس‌پسند اشاره می‌کند و آن اشاره به جریان‌هایی تحت عنوان نواندیش دینی است که به نام روشنفکر دینی مطرح می‌شوند که آن‌ها درست در نقطه مقابل روحانیت و حوزه بخشی‌شان قرار می‌گیرند و جالب است که این تفکر، هم از طریق شاخه متحجّر با ادبیات شبه شیعی و هم از طرف شاخه ضد آخوندی اسلام آمریکایی از طرف هر دو شاخه مبارزه با بنیادهای انقلاب اسلامی تعقیب شده و می‌شود. با این که این دو جریان متحجّر و به اصطلاح نواندیش ظاهراً در برابر هم قرار می‌گیرند مبانی هم را قبول ندارند ولی دقت که می‌کنید علیرغم تضاد ظاهری در الفاظ‌شان هر دو مشترکاً این جنبش انقلاب اسلامی را می‌کوبند و الا در میدان عمل به یک جا می‌رسند و امام(ره) در منشور روحانیت به هر دوی این‌ها خطاب می‌کند. در پیام قطعنامه همین‌طور، در وصیتنامه همین‌طور، در چندین بیانیه مهمی که امام(ره) در آن دو – سه سال آخر عمرشان این‌ها را می‌نوشتند مسئله همین است.

من سعی می‌کنم در این فرصت، به بخشی از مشخصات معرفتی و تئوریک این دو جریان یکی به نام شیعه و یکی به نام سنی اشاره کنم که روشن شود این‌ها علیرغم دعواهای ظاهری‌شان به لحاظ مبانی فکری خیلی بهم نزدیک و شبیه هستند، و هر دو دنبال عملاً منع و مانع‌تراشی در برابر تشکیل امّت واحده اسلامی و تمدن جدید اسلامی اقدام می‌کنند. آن جریانی که به نام سنی و اهل سنت دارد شاخه اسلام آمریکایی را در قالب اسلام تکفیری گسترش می‌دهد که نماد رسمی آن امثال آل سعود هستند ولی در واقع در بیرون، خب چهره‌های تئوری‌پردازی داشته و دارد که حتی علناً می‌گویند با آل سعود هم مخالف هستند ولی به لحاظ ایدئولوژیک با آن‌ها متحد هستند یعنی وهابی‌اند اما به لحاظ سیاسی رژیم آل سعود و رژیم‌های منطقه را می‌گویند قبول نداریم ولی خب فشار اصلی‌شان را روی آن‌ها نیاوردند ضربه اصلی‌شان را روی مردم کشورهای جبهه مقاومت گذاشتند یعنی عراق، سوریه، لبنان و یمن و امثال این‌ها و جاهای دیگر، منتظر می‌مانیم تا جریان‌های تکفیری جهادی به سر دوراهی‌هایی برسند که دیگر باید تصمیم نهایی‌شان را بگیرند که هدف‌شان جنگیدن با جبهه مقاومت است یا خلافت اسلامی است؟ و چگونه شد که بعد از انقلاب ما این حرف‌ها یک مرتبه مطرح شد و چگونه شد که در عراق و سوریه آمدند خلافت اسلامی تشکیل بدهند؟ برای چه نمی‌روند به کشورهای خلیج فارس، و در هیچ کدام از آن‌ها نمی‌خواهند این خلافت اسلامی را درست کنند، در اردن چرا نمی‌روود؟ در شمال آفریقا چرا خلافت اسلامی درست نمی‌شود؟ در خود حجاز که لایق‌ترین جا به تشکیل خلافت سنی وهابی است، چرا آن‌جا نمی‌روند و یک خلافت اسلامی تشکیل بدهند؟ سؤالات زیادی وجود دارد که این‌ها به تدریج روشن خواهد شد که این اتحاد آل سعود و صهیونیزم چطوری دارد منطقه را به خاک و خون می‌کشد؟ با تنها ادبیاتی که می‌توانستند با آن ادبیات به مصاف انقلاب اسلامی بیایند یعنی در برابر شعار تشکیل حکومت اسلامی جهانی، تشکیل شعار خلافت اسلامی باید مطرح شود  آن هم نه سنی از نوع رایج و تاریخی فقه و کلام اهل سنت که غالباً تقریبی و وحدتی بودند و هستند و امروز به حاشیه رفتند بلکه با خشن‌ترین وجه تکفیری آن که حتی بسیاری از علمای اهل سنت را در منطقه ترور کرده و کشته است. هم نوع شیعی و هم نوع سنی این اسلام آمریکایی و تحجّر که لفّاظی‌هایشان علیه هم است، او به اسم دفاع از اصحاب رسول‌الله و سنت پیامبر(ص)، این هم به نام دفاع از اهل بیت(ع) و این مسائل، ولی در عمل مبانی معرفتی‌شان بسیار شبیه هم است که حالا اشاره می‌کنم و همین‌طور کارکرد سیاسی و اجتماعی‌شان هم کاملاً شبیه هم و در یک راستاست. نتیجه هر دوی آن این است که امّت واحد اسلامی نباید داشت و تمدن جدید اسلامی نمی‌توان و نباید تشکیل داد و این دقیقاً اهداف آمریکا و انگلیس است بنابراین وقتی می‌گویند شیعه انگلیسی یا اسلام آمریکایی، سنی آمریکایی،‌ روشن باشد که چیست؟ نه این که انگلیس و آمریکا به لحاظ تئوریک مبانی این شیعه غالی را یا مبانی تکفیری وهابی را قبول دارند، نه؛ آن‌ها اصلاً دین ندارند لامذهب و بی‌دین هستند مسیحیت را هم اصلاً قبول ندارند چه برسد به این مبانی. ولی دارند مهندسی می‌کنند که در نهضت عظیم بیداری اسلامی را کشاندند و بیشتر به سمت جنگ بین مذاهب بکشانند و همه هم استناد به بعضی از مدارک دینی و مذهبی و بطور ویژه یا تحریف و تفسیر به رأی قرآن، و یا تمسّک به احادیثی که یا سند ندارد و سند بسیار ضعیفی دارد قابل استناد نیست یا یک حدیث واحدی را دیدن و برخلاف بسیاری از احادیث و آیات آن را معنا کردن و تعریف کردن، یعنی بدون عقل، بدون کتاب، بدون کل سنت، سراغ بعضی از احادیث رفتن! ریشه‌های این دوتا تفکر بین شیعه و سنی، تحت عنوان اهل حدیث بین اهل سنت و اخباری بین شیعه از قبل شناخته شده بود. البته نمی‌خواهم بگویم در جهان اهل سنت به نام اهل حدیث شناخته می‌شود یا هر کس در جهان شیعه به نام اخباری شناخته شده یا متهم شده، همه این‌ها یک جور فکر می‌کردند و همه واقعاً با این جریان‌ها همفکر هستند نه. اولاً ما افرادی را داریم که در تعریف اخباری بودن یا اهل حدیث بودند اخباری بین شیعه و اهل حدیث بین اهل سنت اتفاق نظر ندارند حتی شما می‌بینید بعضی از بزرگان بین شیعه متهم به اخباری شدند در حالی که واقعاً اخباری نیستند. محدّث هستند ولی اهل حدیث اصطلاحی و اخباری نیستند، محدّث بودن جرم نیست محدّثین اگر نبودند ما امروز بخش مهمی از منبع دین را نداشتیم، مگر ما می‌توانیم بدون اخبار و روایات فقه یا کلام داشته باشیم؟ حتماً به آن‌ها احتیاج داریم اما اخباری‌گری یک روش نادرست مواجه با اخبار است نه توجه به اخبار و اعتبار اخبار که آن جزو منابع تفکر اسلامی – شیعی است همین‌طور بین اهل سنت وقتی بطور عام می‌گویند اهل حدیث، قشرهای مختلفی را می‌گویند ما این‌جا عرض می‌کنیم آنچه که بنده دارم عرض می‌کنم به دو عنون عام مبهم اخباری در شیعه و اهل حدیث در سنی کاری ندارم من دارم بطور خاص راجع به آن جریان‌های ویژه‌ای که موضع خاصی علیه قرآن در بین جهان شیعه، علیه قرآن، علیه عقل گرفتند و دعوت به تسامح کردند بلکه هرج و مرج در اسناد روایات و در نحوه تبیین و تفسیر آیات قرآن و روایات. و بین اهل سنت، اشاره دارند به جریان‌های خاصی از رویکرد تکفیری قشری سطحی‌گرا که شباهت‌های عجیبی با این اخباریون ما دارند. بین اهل سنت شما حالا امثال ابن‌تیمیه در قرن هفتم، و امثال محمدبن‌عبدالوهاب در قرن گذشته را به عنوان افراد برجسته می‌سازیم ولی خب افراد دیگری هم که به اندازه این‌ها سروصدایشان بیرون نیامده وجود داشتند این جریان که پرچمدار اسلام تکفیری سنی شده تحت عنوان اهل حدیث، درست شبیه اخباریون افراطی در شیعه – دارم شباهت‌هایشان را عرض می‌کنم- هر دو مثل هم می‌گویند به سند اخبار و روایات کاری نداشته باش، هر حدیثی که می‌بینید طبق ظاهر هرچه که هست حکم و فتوا بده، در حوزه عقاید هر دوی این‌ها قائل به تقلید هستند هم آن‌ها بین اهل سنت و هم این‌ها بین اهل شیعه معتقدند که مؤمنین نمی‌توانند و نباید راجع به عقاید سؤال کنند، فکر کنند، و تحلیل کنند و این خودش مشکلات بزرگی بوجود می‌آورد هر دو از این جهت شبیه هم هستند، هر دو از این جهت که می‌گویند سند در حدیث مهم نیست شبیه هم هستند. هر دو از این جهت که عقل را در فهم و تحلیل و سنجیدن اخبار و آیات با همدیگر دخالت ندهید، هر دو از این جهت شریک و متحد هستند. به عنوان نمونه، این یکی از محوری‌ترین این جریان تکفیری است. در حوزه خداشناسی جزو جریانی هستند که به نام حشویه نامیده می‌شوند و شمرده می‌شوند مبنای نگاه‌شان سلب حجیت عقل است در فهم دین، در فهم آیات و روایات، و این نقطه شروع در بسیاری از عقاید و ادعاهای بعدی‌شان اثر می‌گذارد. گاهی فتواهایی می‌دهند که همه می‌خندند، البته من نمی‌خواهم بگویم که راجع به فتوا باید به عرف عمومی مراجعه کرد که بعد خندید یا تأیید کرد ولی بالاخره بعضی از فتواهایی که به محض این که برخی از عوام مسلمین و شیعه می‌شنوند می‌فهمند این با عقل سازگار نیست با صریح قرآن سازگار نیست و از این قبیل، ریشه آن به این نوع معرفت‌شناسی برمی‌گردد که کلاً ما فقط به ظاهر اولیه آیه و حدیث باید توجه کنیم و لذا در ظاهر آیات و روایات راجع به صفات خداوند هرچه که گفته می‌شود بدون هیچ توضیح و تأویلی باید ظاهر آن را قبول کنیم. از ظاهر آن بخشی از آیات و روایات این برمی‌آید که خداوند دست دارد، چشم دارد! خداوند پا دارد! «جاء ربّک» خدا آمد و رفت! «یدالله» کرسی الهی، همه این‌ها را می‌گویند معنایش همین است و بنابراین به تشبیه و تجسیم قائل شدند و قائل شدند به این که لقاءالله در قیامت با همین چشم مادی خدا را باید دید و می‌شود دید، و وقتی به آن‌ها گفته می‌شود که این آیات دیگر چی؟ آن هم آیات دیگری که با این معنایی که شما از آیات می‌کنید سازگار نیست آن آیاتی که می‌فرماید «لیس کمثله شیء» هیچ چیز مثلِ مثل خدا هم نیست و خداوند با هیچ چیز قابل مقایسه نیست و بسیاری از آیات و روایات دیگر، آن‌ها چه می‌شود؟ و از این قبیل.

عقاید تشبیهی که این‌ها دارند بروید ببینید بین بزرگان اهل سنت با این دیدگاه مبارزه شد. شما کسانی را مثل فخر رازی را می‌بینید که با این که ایشان اشعری است. امام فخر رازی در مسائل مختلف، ایشان نظریه‌پردازی کرده است وارد انواع و اقسام رشته‌های علمی شده و قواعد آن علم و فن را زیر سؤال برده است و سؤالات جانداری مطرح کرده است. خب جناب فخر رازی، اشعری شافعی، مفسّر بزرگ اهل سنت، به شدت با این جریان‌ها مخالف است با این که اشعری است و اشاعره را خود اهل سنت متهم می‌کنند معتزلی‌ها با عقل یک فاصله‌ای در استدلال مسائل گرفتند، در عین حال شما می‌بینید فخر رازی کتاب توحید شخصی به نام "ابوبکر ابن‌خزیمه" که از بزرگان همین جریان "حشویه" و مجسمه است «کتاب توحید» و بر اساس آن، اکثر اهل سنت را تکفیر کرده و گفته نه فقط شیعه، اغلب سنی‌ها هم مشرک هستند امام فخر رازی اهل سنت می‌گوید این کتاب، کتاب توحید نیست، بلکه باید این را کتاب شرک نامید! بزرگان اهل سنت حتی از اشاعره این‌ها را قبول ندارند ولی خب بعضی از حرف‌های این‌ها وارد عقاید و کلام رسمی شد خدا دست دارد! انگشت دارد! پا دارد! خدا می‌خندد! خدا گریه می‌کند! حالا می‌خواهم تناقض‌ها را بگویم. راجع به انبیاء(ع) به این نظر رسیدند که انبیاء(ع) معصوم نیستند! حتی پیامبر اکرم(ص) و سایر پیامبران امکان ارتکاب گناه کبیره داشتند و گناه کبیره هم کردند! این‌ها فقط در گرفتن وحی معصوم بودند و در بیان وحی، در چیز دیگری معصوم نبودند حتی بخشی از همین حشویه معتقدند که پیامبران و از جمله پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت کافر هم بودند عیب ندارد حتی کفر هم اشکال ندارد، راجع به پیامبران تا این حد کوتاه می‌آیند که پیامبران بیش از بعثت کافر بوده است. می‌گویند ببینید آیاتی در قرآن هست که می‌گوید «ما تقدّم من ذنبک» خب همه این‌ها معلوم می‌شود که پیامبر قبلاً هم کافر بوده، هم گناه می‌کرده و بقیه پیامبرها هم همین‌طور بودند و این‌ها همان پیامبرشناسی عهد عتیق و کتاب مقدس است که شما می‌بینید اغلب پیامبران در آن کتاب گناهکارند، شراب خوردند، زنا کردند، دروغ گفتند، کلاه همدیگر را انبیاء برمی‌دارند که من یک وقتی از بزرگان مسیحی و یهودی در اروپا پرسیدم که چطور می‌شود این‌ها الگوهای بشر باشند؟ و چرا خداوند این‌ها را انتخاب کرده باشد؟ گفت اتفاقاً این‌ها نشان می‌دهد که حتی اگر این همه گناه کرده باشی باز هم می‌توانی پیامبر باشی! یعنی می‌خواستند بگویند این لطف خداست که نشان می‌دهد خداوند حتی از بین گناهکارترین و بدترین آدم‌ها را پیامبر می‌کند یعنی این‌طوری آن را توجیه کرد. خب این دیدگاهی است که بین بعضی از مسلمین هم هست که پیامبران لازم نیست معصوم باشند تا آن نگاهی که بخشی از اهل سنت دارند و شیعه دارد که اگر عصمت نباشد نبوّت و امامت زیر سؤال می‌رود، نه این که آن‌ها سرجایش هست و بخشی از ارزش‌ها زیر سؤال رفته است، سازگار نیست نبوّت را اگر درست بفهمی، اگر توحید را درست بفهمی، عصمت را می‌فهمی، نبوت را اگر درست بفهمید عصمت را می‌فهمید، اگر عصمت نبیّ زیر سؤال رفت توحید زیر سؤال می‌رود نه فقط نبوّت. بعضی از اوصاف خداوند زیر سؤال می‌رود که یک کسی را فرستادی از یک چیزی به ما حرف بزند که این آدم ممکن است دروغ بگوید، ممکن است گناه هم بکند، قبلاً هم این کار را کرده، فقط در بعضی از اعمالش اشتباه نمی‌کند، در بقیه اعمالش مثل ماست و فرقی با ما ندارد، خطا می‌کند، دستورالعمل بی‌خودی به مردم می‌دهد و از این قبیل. خب از یک طرف این‌ها این دیدگاه‌ها را که پیامبران اصلاً عصمت ندارند حتی ممکن است گناه کبیره کرده باشند و حتی کافر بودند، بعد نوبت به بعضی از اصحاب پیامبر(ص) که می‌رسد یک مرتبه طوری مطرح می‌کنند که همان عصمت است، فلانی این کار را کرده، بعداً این کار را کرده خب بعداً چه می‌شود؟ معاویه هم جزو صحابی است، فرق علی(ع) و معاویه این است که بعد از فتح مکه، علی(ع) اولین مسلمان است و معاویه آخرین مسلمان. ولی خب هر دو صحابی هستند، هر دو پیامبر را دیدند. خب معاویه با علی(ع) جنگیده، براندازی بوده، عیب ندارد ما قضاوت نمی‌کنیم هر کدام از این‌ها اجتهاد کردند و عادل هستند و عدل این‌ها را نباید زیر سؤال برد! ما دخالت نمی‌کنیم! حسین(رضی‌الله عنه) به دست یزید (رضی‌الله عنه) کشته شد! خداوند از هر دویشان قبول کند! هر دو به تکلیف‌شان عمل کردند. حالا ببینید یک وقتی ما راجع به اجتهاد می‌گوییم که در عصر غیبت معصوم(ع) به شرطی که خلاف نصّ نباشد و با متد درست اجتهاد باشد اگر دوتا مجتهد اجتهاد کردند و خلاف همدیگر اجتهاد کردند ما می‌گوییم هر دو پیش خداوند مأجور هستند و به تکلیف ظاهری‌شان عمل کردند حتی اگر یکی‌شان که حتماً خطا کرده، حتی اگر هر دویشان خطا کردند یکی گفته پشت مقام هم طواف درست است و یکی گفته بین رکن و مقام باشد، اصلاً فرض کنید یک جوری بود که گفتند تو غلط گفتی آن یکی درست گفته، یا در یک فتوای دیگری اختلاف شد گفتند هر دویش غلط است خب اجتهاد کردند، هر دو مجتهد هستند هر دو محترم هستند، ‌هر دو مأجورند ولو اشتباه کردند! این نوع اجتهاد را اگر بین صحابه هم بوده ما قبول داریم که خلاف عقل و خلاف نصّ صریح رسول‌الله و خلاف قرآن نباشد و با متد درست بشود شده، بله، بعضی از اصحاب بودند که با امیرالمؤمنین(ع) مشکل داشتند ولی حضرت امیر(ع) هیچ وقت با آن‌ها درگیر نشد و تکفیرشان نکرد و گفت حقوق‌شان هم محترم است. حتی بعضی‌هایشان گفتند آقا ما شک داریم نمی‌دانیم باید به شما ملحق بشویم یا به آن‌ها یا به هیچ کدام – خیلی حرف عجیبی است – حضرت امیر(ع) فرمودند شما به هیچ کدام از ما ملحق نشوید. سؤال دارید بپرس من جوابت را می‌دهم اگر باز هم مسئله برایت حل نشد به هیچ کدام از ما ملحق نشو ولی با ما توی منطقه بیا آن‌جا حرف ما را بشنوید، حرف آن‌ها را هم بشنوید آن‌جا تصمیم بگیرید که با چه کسی باشید. من نمی‌خواهم وقتی شما نمی‌فهمید به زور شما را وادار به جنگ کنم آن‌جا بیایید ببینید ما چه می‌گوییم آنها چه می‌گویند. آن‌جا اگر صادق باشید اهل منطق باشید می‌فهمید اگر می‌خواهید لجبازی کنید و دنبال بهانه بگردید خب بگردید. جناب خواجه ربیع خودمان که ریگ در دهان گذاشت و گفت من با کفّار می‌جنگم ولی در جنگ مسلّحانه مسلمان با مسلمان شرکت نمی‌کنم. آمد به حضرت امیر(ع) گفت آقا دورترین جا و مرکز را به من بدهید که من آن‌جا بروم فقط عبادت و نمازشب بخوانم و با کفّار جهاد کنم. بلند شد آمد طرف مشهد. خب ایشان شک داشت. دائم‌الذکر بود، در دهانش ریگ گذاشته بود که می‌خواهد حرف بزند این ریگ بجنبد جزء ذکر و جز لااله‌الاالله هیچی نگوید، ولی این آدم تا آخر هم نتوانست تشخیص بدهد که حق با علی هست یا نیست؟ ولی در حکومت علی بود، در حکومت قبل از علی هم بود. خب یک تیپ‌های این‌جوری هم هستند اما این بحث که کسانی بیایند بگویند پیامبر(ص) - این حرف اهل سنت نبود، این حرف جریان تکفیری انحرافی متحجّری است که امروز اسلام آمریکایی را تشکیل می‌دهد – راجع به پیامبر(ص) می‌گوید اشکالی ندارد که کافر هم بوده باشد گناه کبیره هم بکند حتی در زمانی که پیامبر است عیبی ندارد گناه بکند و خطا هم بکند، می‌کند، کرده! روایت هم در مورد آن نقل کردند دیدید نمی‌خواهم ذکر کنم، که بله پیامبر(ص) یک روز آمد گفت نخل‌هایتان را این‌طوری بکارید رفتند کاشتند، آن سال همه نخل‌ها خشک شد، آمدند پیش پیامبر گفتند آقا این‌چطور دستوری بود شما دست‌گل به آب دادید! ما طبق دستور شما رفتیم نخلستان‌ها را کاشتیم و آبیاری کردیم همه‌اش خشک شد بعد پیامبر(ص) گفته باشند که این سؤال‌ها را از من نکنید شما که خودتان از من فهمیده‌تر در این مسائل هستید چرا از من سؤال می‌کنید؟ خب این حدیث یعنی چه؟! این عصمت پیامبر(ص) را فقط زیر سؤال نمی‌برد این عقل پیامبر(ص) را هم زیر سؤال می‌برد این عدالت پیامبر(ص) را هم زیر سؤال می‌برد چون کسی که چیزی بلد نیست و به مردم بگوید بروید این‌طوری بکارید این یا مشکل عقلی دارد یا مشکل عدالت دارد و الا آدم عاقل عادل چیزی را که بلد نیست می‌گوید من نمی‌دانم بروید از متخصص سؤال کنید چرا از من می‌پرسید؟ خب این‌طور احادیث هم پیدا شد ما در منابع شیعه احادیث جعلی داریم در منابع سنی احادیث جعلی داریم، تشخیص و تفکیک این‌ها بدون رجوع به قرآن و رجوع به بسیاری از روایات دیگر و رجوع به عقل، در یک مواردی اصلاً آسان نیست و حتی ممکن است مواردی بگوییم امکان ندارد، ولی سؤال این است این جریانی که می‌آید می‌گوید پیامبر هم گناه کبیره می‌کند، خطا می‌کند، حرف بی‌ربط می‌زند، بعد از آن طرف می‌گویند معاویه با علی جنگیده، حق با کی بود؟ می‌گوید ما قضاوت نمی‌کنیم، عدل است، صحابه همه عادل هستند و عادل یا خطا نمی‌کند و ما هم نمی‌توانیم داوری کنیم. این تفکر، تفکر اهل سنت نبود، در صدر اسلام اغلب اصحاب پیامبر چنین عقایدی نداشتند. شما ببینید سعدبن‌ابی‌وقاص با امیرالمؤمنین(ع) بیعت نکرده ولی می‌آید به معاویه می‌گوید سلام علیک اهل المَلِک، می‌گوید سلام بر پادشاه، نمی‌گوید خلیفه. معاویه می‌خندد و می‌گوید من را خلیفه اسلامی نمی‌دانی، می‌گوید نه تو خلیفه اسلام نیستی تو شاهی! ما در روایات اهل سنت داریم که جناب عایشه را معاویه مسموم کرده و کشته، برای این که اصطکاک پیدا کرد عایشه با معاویه، پیامبر را بگوییم گناه کبیره حتی بعد از بعثت‌شان هم گناه کبیره می‌کرده، این اشکالی ندارد بعد راجع به اصحاب درجه دو و سه، خطا نمی‌کرده، عادل بوده، راجع به او قضاوت نباید کرد، یعنی آن را معصوم می‌دانیم یعنی معاویه معصوم بشود، یزید معصوم بشود ولی پیامبر(ص) معصوم نباشد، این دیدگاه اهل سنت نبود. شبیه این دیدگاه را شما بروید با استناد به بعضی از اخبار جعلی و غلات شیعه، که ائمه اهل بیت را از پیامبر(ص) و قرآن بالاتر می‌برند. داشتیم کسانی را که سال‌ها رابط امام(ع) بودند، تأییدیه دارند و همین آدم بعد ادعا کرده که بله،‌ راجع به امام صادق(ع) داریم راجع به امام هادی(ع) هست، راجع به اغلب ائمه و شاید همه‌شان باشد که از طرف امام هادی(ع) امام عسگری(ع) و اصحاب پیام می‌آورده، خیلی از اسرار را می‌دانست، پول و وجوه را به او می‌دادند، بعد از یک مدتی این آدم فاسد می‌شود و قدرت طلب می‌شود و حرف‌های خودش را به اسم امام می‌گوید! نقل می‌کند که امام این‌ها را گفتند! بعد خبر می‌رسد که امام می‌گوید من این‌ها را نگفتم. همین حضرت رضا(ع) که در محضر شریف‌شان هستیم یکی می‌آید خدمت ایشان می‌گوید آقا یک عالمه روایت از ائمه و از پیامبر نقل شده که من این‌ها را دارم من می‌خواهم شما این‌ها را تأیید بفرمایید. می‌گوید کتاب حدیث را به امام رضا(ع) دادم، ایشان یک قلم برداشت صفحه‌ای ورق نزد الا این که بیشتر آن احادیث را رویش خط کشید و گفت این‌ها احادیث ما نیست. امام رضا(ع) فرمودند این‌ها روایات ما نیست این حرف ما نیست، گفتم آقا شما که بخش مهمی از این‌ها را خط زدید، گفت این‌ها حرف‌های پدران ما نیست، این‌ها عقاید ما نیست، خب این دقت اهل بیت(ع) راجع به روایات. و آدم این‌طوری داریم که آمد گفت امام صادق خداست! من هم پیامبر او هستم! این انشعابات شیعه چطوری بوجود می‌آمد؟ خب ما یک عالمه شیعه داریم که در مقاطع مختلف اهل بیت(ع) مدام انشعاب کردند. امام هادی خداست! امام جواد خداست! امام صادق خداست! من پیامبرم، خدا حلول کرده در امام هادی،‌که امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) در دو- سه مورد فتوای اعدام بعضی از این‌ها را دادند حکم دادند – بروید این‌ها را ببینید – گفتند آقا فلانی همیشه در فلان‌جا نماینده شما بوده روایات شما را نقل می‌کرد، وجوه شما را می‌گرفت، این حالا دارد این حرف‌ها را می‌زند، امام(ع) گفت خدا لعنتش کند هرچه می‌گوید دارد از طرف خودش می‌گوید گفت آقا مردم فکر می‌کنند حرف‌های شماهاست به اسم شیعه و نزدیک و سخنگوی اهل بیت، رفته آن‌جا جزو شیعه غالی دارد عقاید مردم را خراب می‌کند دارد فتنه ایجاد می‌کند. خب این‌ها را هم داریم.

این جریان افراطی تکفیری به اسم اهل سنت اساساً دشمن علی(ع) و دشمن اهل بیت(ع) است. جریان غالب اهل سنت دشمن علی نیست، اهل سنت دشمن اهل بیت نیستند هر جای دنیا ما رفتیم و دیدیم این‌ها محبّ اهل بیت(ع) و محبّ امیرالمؤمنین(ع) هستند. از حسنین، از حضرت فاطمه زهرا(س) با احترام یاد می‌کنند. معصوم نمی‌دانند، عرض کردم خود پیامبر را هم ممکن است معصوم ندانند در غیر از وحی. و الا این‌ها را به عنوان بزرگان اسلام و اهل بیت(ع) احترام می‌گذارند این جریان به اسم سنّی و اسلام، مکتب بنی‌امیه را رایج کرد این جریان وهابیت را اگر می‌خواهید بشناسید به لحاظ محتوا، اسلام‌شان اسلام بنی‌امیه است به لحاظ روش‌شان، روش خوارج است. این‌ها ترکیبی از بنی‌امیه به اسم سنی، و خوارج که ظاهراً شیعه سیاسی بودند که بالاخره به جبهه علی(ع) آمدند و با دشمنان علی جنگیدند بعد همین‌ها می‌آیند علی(ع) را تکفیر و ترور می‌کنند. این جریان، حدیث غدیر، نه فقط حدیث غدیر و حدیث منزلت را قبول ندارد و کلاً اصل آن را انکار می‌کند و می‌گوید اصل آن هم نبوده، حالا اغلب اهل سنت می‌گویند معنی غدیر این نبوده، و معنی دیگری داشته، ولی این‌ها می‌گویند اصلاً غدیری در کار نبوده، خلاف اغلب مبانی که در کتاب‌های اهل سنت هست و بدیهیات تاریخ اسلام را انکار می‌کنند به امامت بنی‌امیه معتقدند نه به امامت اهل بیت پیامبر(ص)؛ در حالی که بزرگان اهل سنت با بنی‌امیه در همان زمان درگیر بودند. من این را بارها عرض کردم این ابوحنیفه، شافعی و... همه این‌ها با بنی‌امیه و با بنی‌عباس در دفاع از حقوق اهل بیت(ع) درگیر شدند و زندان رفتند. رهبران اهل سنت، این‌ها به لحاظ سیاسی کنار شیعه بودند. بزرگان این‌ها را حکومت می‌کشت و زندان می‌انداخت و شلاق می‌زد، هم زمان بنی‌امیه و هم زمان بنی‌عباس. البته بعد از این که این‌ها خودشان می‌رفتند و یا مهارشان می‌کرد بعد می‌آمد بعضی از همین دستگاه‌های فقهی را به عنوان فقه رسمی حکومتی اعلام می‌کرد یعنی بنی‌عباس خودش با این‌ها درگیر است، بنی‌امیه درگیر است، بعداً بخصوص زمان بنی‌عباس می‌آیند بعضی از همین‌ها را به اسم دستگاه فقه رسمی جهان اسلام مطرح می‌کنند برخوردها کاملاً سیاسی است ولی خود رهبران اهل سنت، از دست بنی‌امیه و بنی‌عباس کتک خوردند کشته شدند طرفدار اهل بیت بودند، اهل بیت(ع) هم با افراد مختلفی. ولی این جریان نه، شما اسم بنی‌امیه را می‌برید عصبانی می‌شوند! بنی‌امیه را از پیامبر(ص) بالاتر می‌دانند. حتی می‌گویند خلفای صدر اسلام چه کسانی بودند، بعضی از این‌ها می‌گویند سه‌تا خلیفه داریم! امیرالمؤمنین(ع) را جزو خلفای پیامبر(ص) هم حساب نمی‌کنند. در حالی که بزرگان این‌ها، خود جناب حنبل که این جریان‌های اهل حدیث عمدتاً حنبلی و نوحنبلی هستند شما ببینید صریح می‌گوید که تا امام حسن(ع) خلفای پیامبرند، 5 خلیفه. معاویه و معاویه به بعد را این‌ها دیگر خلیفه اسلامی اسلامی نیستند و این‌ها به سمت سلطنت رفتند. دقت کنید این‌ها متأسفانه سخنگویان اهل سنت شدند و خیلی هم فکر می‌کنند که عقاید سنی است در حالی که این‌ها یک اقلیتی در بین اهل حدیث بغداد بودند در برابر محدثین کوفه و در خود بغداد هم یک اقلیتی بودند بعضی از کتاب‌ها در قرن سه و چهار در زمان بنی‌عباس نوشته شد این کتاب «مسائل الامامه» که در قرن سوم نوشته شده، دوستان ملاحظه کنند که این دیدگاه را درست معرفی کرده و بشناسند. یا ابن‌سعید قتیبه، صریح آن‌جا که اسم سه خلیفه را نام می‌برد اصلاً اسم علی‌بن‌ابیطالب را نمی‌آورد در حالی که بزرگان اهل سنت و خود احمدبن‌حنبل راجع به خلافت هر چهارتا، می‌گوید کسانی که تربیع نکنند یعنی خلفا را چهارتا ندانند، سنی نیستند. خب این یک طرف قضیه. حدیث جعل کردند بخصوص زمان معاویه به بعد، همه مسائل و مشروعیت بنی‌امیه را اثبات کردند بحث این‌ها راجع به سقیفه نیست بحث این‌ها این است که اصلاً علی هیچ وقت خلیفه مشروع نبوده، حتی به عنوان خلیفه چهارم، بحث‌شان این است که اصلاً یزید برحق است، حبّ یزید لازم و جائز است لعن یزید حرام است. حسین(ع) اشتباه کرد که شمشیر کشید و قیام کرد، حسین(ع) دست به براندازی زد و قانون‌شکنی کرد و قانون شرع می‌گوید که باید کشته شود و با شمشیر جدش کشته شد! با قانون جدش کشته شد! این‌ها مشروعیت خلافت بنی‌امیه را بازسازی کردند، این‌ها با جعل حدیث و به دروغ برای یزید مشروعیت‌سازی کردند و بعد مدح یزید، تقدیس چهره‌های کثیف، کمترین نقدی در منابع اهل سنت راجع به معاویه، عمروعاص، یزید، حتی ابوسفیان که سابقه کفر و جنگ با اسلام را این‌ها می‌بینند، عصبانی می‌شوند و می‌گویند این‌ها سبّ صحابه است اما امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) و بزرگان اصحاب رسول‌الله(ص) که با این‌ها مخالف بودند، آن‌ها اشکالی ندارد.

برای این که این‌ها را از هم تفکیک کنیم من فقط یک حدیث برایتان عرض کنم. جناب "ابن‌ابی‌الحدید" از اهل سنت در «شرح نهج‌البلاغه» این را نقل می‌کند به نقل از منابع اهل سنت. می‌گوید وقتی قضیه سقیفه پیش آمد ابوسفیان طرفدار علی شد برای این که می‌خواست جنگ بین مسلمین راه بیندازد گفتند خلیفه ابوبکر است، ابوسفیان این طرف و آن طرف راه افتاد و گفت این کودتای علیه علی است و حق با علی است! بعد پیش امیرالمؤمنین(ع) آمد و حضرت امیر(ع) را تحریک کند گفت آقا همه می‌دانند حق با شماست، سوابق شما در اسلام کجا، دانش تو، جهاد و مجاهدات تو، تو چقدر به پیامبر نزدیک بودی و پیامبر چقدر به شما علاقه داشت این‌ها چه بودند تو چه بودی؟ چطور تحمل می‌کنی؟ شما علیه این‌ها حرکت کن من با تمام قوا در کنار شما هستم و اغلب قریش و قبایل قریش را پشت سر تو بسیج می‌کنم و این شعر را در مدح علی خواند. این‌ها را ابوسفیان پدر معاویه گفت که:

بنی هاشم لا تطعموا الناس فیکم ولا سیما تیم ابن مرة أو عدی

فما الأمر إلاّ فیکم وإلیکم ولیس لها إلاّ أبو حسن علی

خطاب به بنی‌هاشم که بنی‌هاشم چرا سکوت کردید دارد حق علی غصب می‌شود دیگران را به طمع نیندازید که بگویند شما ترسیدید و سکوت کردید و علی را تنها گذاشتید به طمع بیفتند و بگویند کار را تا آخر پیش می‌بریم کسی جلوی ما نمی‌ایستد بخصوص قبیله ابوبکر و قبیله عمر، این دوتا قبیله کجا و قبیله علی و ما کجا؟ چون من و علی قوم و خویش هستیم تیره ما کجا؟ تیره ابوبکر و عمر کجا؟ نگاه قبیله‌ای دارد می‌کند و بعد این که این‌ها را به جان هم بیندازد.

دقت کنند آن‌هایی که امروز هیچ وظیفه‌ای برای شیعه نمی‌شناسند جز فحاشی که می‌گویند آمریکا باشد،‌ انگلیس باشد، صهیونیست‌ها باشند، هزاران مشکل باشد ما یک وظیفه شرعی داریم، این‌ها این روایت امیرالمؤمنین را ببینند که شیعه علی، ببیند علی چه می‌گوید؟ دیگر از این حرفی که ابوسفیان آمده به علی زده، ظاهرالصلاح‌تر می‌شود زد؟ می‌گوید حق‌تان را بالا کشیدند، قبیله ابوبکر و عمر کجا قبیله ما و شما کجا؟ بنی‌هاشم چرا سکوت می‌کنید؟ علی را کنار زدند. این‌ها حرف‌های ابوسفیان است.

فما الأمر إلاّ فیکم وإلیکم

مسئله حکومت باید فقط بین شما بنی‌هاشم باشد اول و آخرش مربوط به بنی‌هاشم است.

ولیس لها إلاّ أبو حسن علی

هیچ کس شایسته خلافت جز ابوالحسن علی نیست. این‌ها رجزخوانی ابوسفیان است. فتنه بزرگ، دشن بزرگ اسلام. امیرالمؤمنین(ع) چه چیزی به ایشان جواب داده باشد خوب است؟ امیرالمؤمنین(ع) فرمودند ابوسفیان چقدر یک مرتبه عاشق اسلام شدی! فرمودند که تو دنبال کاری هستی که ما اهل آن کار نیستیم. یعنی خودتی! تو آمدی من را بازی می‌دهی؟ تو از چه زمانی نگران حق ولایت علی‌بن‌ابیطالب(ع) شدی؟ من می‌دانم مقصود تو چیست؟ تو می‌خواهی اصحاب پیامبر(ص) و مسلمین به جان هم بیفتند، تو می‌خواهی جنگ داخلی راه بیفتد، خون بریزیم سر این که چه کسی حاکم است. «تاریخ طبری» از منابع اهل سنت، می‌گوید علی، ابوسفیان را ملامت کرد و گفت تو جز فتنه و آشوب هیچ هدفی نداری، تو دلت برای ولایت اهل بیت(ع) نسوخته است تو مدت‌ها بدخواه اسلام بودی، تو دشمن رسول‌الله بودی، تو با اصل دین جنگیدی، من نیازی به نصیحت و خیرخواهی و دلسوزی تو ندارم، و به سواره و پیاده تو نیازی ندارم. چون ابوسفیان گفت هرچه بخواهی نیروی سواره و پیاده، سازماندهی دارم، تو همین الآن فقط بگو و اعلام کن که تو خلیفه‌ای نه آن‌ها، بقیه‌اش با من، من کار را یکسره می‌کنم! این پیشنهاد ابوسفیان و معاویه کوچولو به امیرالمؤمنین(ع) است! ابوسفیان آمد این قضیه اختلاف بعد از پیامبر را، بهترین جایی است که می‌شود به اسلام و مسلمین ضربه زد، «إنی لأری اعاجت لایطفئها الا الدم» در «انصاب الاشراف» بلاذری و در «تاریخ طبری» این عبارت هست، می‌گوید قضیه طوفانی پس از محمد بپا شده است که جز خون این طوفان را خاموش نخواهد کرد و فرو نخواهد نشاند. زمینه دارد به سمت جنگ داخلی می‌رود و این بهترین فرصت است برای این که ضربه کاری را به اسلام بزنیم، الآن وقتش است. حضرت امیر(ع) که او را طرد می‌کنند بعد پیش ابن‌عباس می‌رود و می‌گوید ابن‌عباس علی، آدم زاهدی است اهل دنیا نیست قضیه را شوخی گرفته و کنار کشیده، تو برو او را نصیحت که به میدان بیاید اگر هم نیامد من با تو بیعت می‌کنم. تو علیه ابوبکر و عمر قیام کن. اولاً این که حضرت علی(ع) قدرت و حکومت را برای اسلام می‌خواهد ولی اگر ببیند باید بین مصلحت اسلام و بقای اسلام و یا حکومت، انتخاب کند خب معلوم است حکومت اسلام را برای اسلام می‌خواهد، وسیله را کنار می‌گذارد که هدف بماند. به همان دلیلی که امام حسن(ع) با معاویه به همین دلیل صلح کرد. امام حسن(ع) دیدند الآن یا باید حکومت را نگه دارند یا اسلام را. چنان که زمان امام حسین(ع)، امام حسین(ع) دیدند یا باید جان‌شان را نگه دارند یا اسلام را. همه این‌ها یک انتخاب کردند. علی و حسن و حسین تا امام صادق(ع) و امام رضا(ع) همه یک انتخاب کردند، بین اسلام و هر چیز دیگری اسلام را ترجیح دادند منتهی حفظ اسلام زمان سیدالشهداء(ع) به شهادت است، زمان امام حسن(ع) به قطعنامه با معاویه است، زمان پیامبر(ص) صلح حدیبیه‌ای است، صلحی که بعد از فتوح بزرگ و فتح الفتوحات آمد. زمان امام رضا(ع) آمدن به خراسان است بدون این که به حکومت مشروعیت بدهند، و جنبش اهل بیت(ع) را احیاء کنند که یک جنبش سرکوب‌شده زیرزمینی توی زندان‌ها بود تبدیل به یک جریان رسمی آزاد بشود که تا دربار حکومت خلیفه بیاید در برابر لباس سیاه که آرم بنی‌عباس است یک مرتبه لباس سبز بشود که یک مرتبه اطرافیان بنی‌عباس و خلیفه بگویند ببخشید جنابعالی علی‌بن‌موسی را زندانی کردی یا او تو را زندانی کرده است؟ تو او را آوردی که در خدمت خودت بگیری ولی او آمده کل سیستم تو را در خدمت خودش گرفته، تمام دربار ما سبزپوش شدند! تو آمدی استفاده کردی ولی او از تو استفاده کرد. همه به یک دلیل، یک انتخاب کردند ضمن این حضرت امیر(ع) به آن بیعت یواشکی با ابوسفیان در خفا، اصلاً ارزشی برای آن قائل نیست و بعد می‌گوید این بیعت من با آن بیعتی که با آن مخالف هستیم و انتقاد داریم چه فرقی می‌کند؟ آنجا هم چند نفر رفتند با همدیگر بیعت کردند بعد آمدند بر همه جا حاکم کردند آن‌جا هم اجماعی نبود، این‌جا هم حضرت امیر(ع گفتند که من این‌طوری که بیعت نمی‌کنم یواشکی یک گوشه‌ای، دو قطبی شود و درگیری شود و الا همان بحث پیش می‌آید.

بخش دوم راجع به این بُعد شیعه است. اولاً بزرگان شیعه را می‌بینم که به آن‌ها می‌گویند اخباری هستند ولی این‌ها به این معنای خاص اخباری نیستند. بله این‌ها محدث هستند خبر نقل کردند در بعضی از استنباط‌هایشان از بعضی از اخبار دقت کافی نکردند اختلافی است این درست است. اما یک جریان اخباری ما داریم که بخشی از این‌ها آدم‌های متدین و دلسوز هستند چنانکه بین اهل سنت همین جریان‌های تکفیری در آن‌ها جاسوسان نفوذ داشتند و دارند ولی اغلب‌شان جاسوس نیستند این بازی‌خورده است و یک کسانی از این طرف، همین شیعه لندنی، ابزارش را برای او فراهم می‌کنند و در خون شیعیانی که دارد در دنیا ریخته می‌شود شریک است، آن خون به عهده این‌ها هم هست چنانکه به عهده آن رهبران خبیث تکفیری‌ها که اتاق فکرشان مشترک بین آل سعود و صهیونیزم و انگلیس و آمریکا هست اما این شیعه افراطی هم همین‌طور است. این جناب "وحید بهبهانی" که احیاگر مقوله اجتهاد و اصول فقه است، می‌دانید از بعد از کتاب «معالم» تا قرن یازده، تا زمان مرحوم بهبهانی، دیگر هیچ کتاب مهمی شیعه در باب اصول یعنی بحث عقلی در باب روش استنباط دین از دین و روش فهم قرآن و سنت دیگر منتشر نشده است یعنی یک مدت وقفه. خیلی جریان حوزه شیعه به همین جریان‌های وهابی اهل حدیث نزدیک شد خیلی شبیه هم شدند، ضد هم ولی شبیه هم. این اتفاق افتاد و بعدها که بعضی از بزرگان شیعه که مثل مرحوم بهبهانی آمدند و این مسئله را احیاء کردند این نظر تفاوت بین ادله اجتهادی و ادله فقاهتی و تفکیک این مسئله و فرق بین امارات و اصول، جزو ابداعات مرحوم بهبهانی است. بحث تقسیم بین انواع شک که ما یک جور شک نداریم انواع دارد و هر نوع از شک یک حکمی دارد، بحث علم اجمالی در اصول فقه و احکام علم اجمالی، بحث‌های جدیدی که اصل قاعده برائت پیش آمد، بخشی از این‌ها جزو ابداعات تئوریک مرحوم وحید بهبهانی است که حالا قبلاً ممکن است بعضی از این‌ها استفاده شده باشد اما به عنوان درس و بحث اصولی تدوین نشده بود. ایشان و امثال ایشان که اخباری ما می‌گفت ما فقط یقین قطعی شخصی باید در دین باشد تا ما بتوانیم بگوییم چه چیزی دینی و غیر دینی است و هرچه غیر از یقین قطعی شخصی باشد ما چون یقین نداریم در آن‌جا مجبوریم به ظاهر حتی متناقض حتی ضعیف‌ترین روایات که مجعول بودن آن و دستخورده بودن آن برای همه آشکار است رجوع کنیم. برای این رجوع هم احتیاجی به عقل و استدلال نداریم ما اصلاً مجتهد نمی‌خواهیم. می‌دانید که اخباریون ضد مجتهد هستند مثل پروتستان‌ها که می‌گفتند مسیحیت منهای کشیش، اخباری‌های ما هم می‌گفتند که تشیع منهای مجتهد. چنان که وهابی‌ها در اهل سنت، می‌گفتند که تحت عنوان سلفی‌گری بازگشت به سنت صدر اسلام، یعنی اسلام منهای مذاهب سنی، می‌دانید که وهابی‌ها و تکفیری‌ها، شافعی و حنفی و مالکی و حنبلی، همه این‌ها را بدعت می‌دانند و می‌گویند این‌ها اسلام نیست اسلام برای قبل از این‌هاست. بعد به آن‌ها می‌گوییم خب حالا قبل از این‌ها یا به این تیپ‌های اخباری شیعه بگوییم مجتهدین به کنار،‌ مگر شما نمی‌گویید به اخبار رجوع کن، خب الآن سراغ روایت می‌روید بین روایات تعارض و تزاحم می‌بینید مشکل سندی می‌بینید اصلاً خلأ حدیث می‌بینید در یک مواردی حدیث مشخصی ندارید، این‌جا چه کار می‌کنید؟ خیلی جالب است این‌جا می‌گویند در باب استنباط حکم، چون همه راه‌های دریافت حکم شرعی باید قطعی باشد در اغلب احکام ما در حوزه روایات و آیات ظنّی است به آن معنای خاص قطعی نیست که هیچ احتمال خلافی نباشد و در کنار هم قرار دادن این‌ها و مقایسه عقلانی و البته به روش درست، کدام نوع عقلانیت را می‌گویید؟ آیا قیاس، هر نوع قیاس؟ یا قیاس منصوص العله، یا قیاسی که منصوص‌العله نیست کدامش؟ آیا همه جا می‌شود تنقیح مناط کرد؟ چرا؟ چگونه؟ آیا استحسان، مصالح مرسله و سایر استحسانات ظنّی، آیا این‌ها همان عقلی است که می‌گویید باید را حکم استنباط کرد یا نه؟ خب ما به هر چیزی نمی‌گوییم عقلی اما در برابر این جریان اهل حدیث سنی و اخباریون شیعه، یک بحث عقلی پیش می‌آید اصول فقه نقلی نیست اصول فقه بحث عقلی است شما با این می‌خواهید نقل را بفهمید. بحث لفظی و بحث عقلی است این‌ها مسائل ماقبل استنباط است و تو چطور می‌گویی ما به یقین می‌رسیم در حالی که نیست و در بسیاری از این‌ها روایات و احکام شرعی ظنّی است و چاره‌ای جز عمل به ظنّ نیست و ما هم نمی‌گوییم که به هر ظنّی عمل کنید، ما می‌گوییم به ظنّی که دلیل قطعی بر حجیّت آن داریم عمل کنیم. نه هر ظنّی. ظنّ خاص را می‌گوییم نه ظنّ عام. و چاره‌ای جز این نداریم باید تأمل کنیم. گفتند نخیر شما دارید ظنّی عمل می‌کنید و ما دلیلی عقلاً و شرعاً نداریم که شما وظیفه‌تان را انجام دادید از طریق استنباطات عقلی. در واقع کل مجتهدین از نظر این‌ها روشنفکرزده‌اند. اصلاً اجتهاد یک مفهوم انحرافی است ما برای فهم دین واسطه نمی‌خواهیم این روایات عام‌الفهم است در دست همه هست همه می‌آیند... همان چیزی که در نگاه اول می‌فهمند بدون دقت، چون دقت که بکنید کار خراب می‌شود وقتی دقت می‌کنید تعارض و تزاحم بیرون می‌آید مدام قید و اطلاق می‌آید، دقت نمی‌خواهد. پیامبر با آدم‌های معمولی و توی بیابان حرف می‌زده، ما هم همین‌طوری گوش می‌کنیم هرچی فهمیدیم طبق ظاهر همان را عمل می‌کنیم! خب جواب این است که اولاً پیامبر(ص) با آن‌ها همه چیزها را به آن‌ها نگفت، به آن‌ها آن موارد ساده عملی را می‌گفت و همان‌ها خیلی وقت‌ها اشتباه می‌فهمیدند و پیامبر اصلاح می‌کرد و برای همین گفت پس از من اهل بیت(ع) باشند که برداشت غلط از احادیث من و از آیات قرآن نکنید. یعنی امکان اشتباه و خطا هست، امکان حقه‌بازی در این مسائل هست. ما در روایات تحریف داریم، تصحیف داریم، بعضی از روایات تجزیه شده، زیاده‌النقصان داریم، دست بردن یک چیزی به آن اضافه کردند و یک چیزی از آن کم کردند، بعضی‌ها نقل به معنا کردند بعضی از روایات مشکل سندی دارد، بعضی‌ها هم ندارد، چطوری همه این‌ها را کنار هم می‌گذارید و می‌گویید هر روایتی که در هریک از کتب اربعه آمده حجّت است و طبق آن هرچه فهمیدی در ظاهر عمل کن. خب ما چقدر بین این‌ها تعارض پیدا می‌کنیم. خب اگر بخواهید به بعضی از روایات عمل کنیم می‌شوید مثل همین وهابی‌ها جزو حشویه و مجسمه می‌شوید. جزو غلات می‌شوید. یا از آن طرف منکر عصمت می‌شوید. این یک مجموعه معرفتی پیچیده است باید انواع و اقسام دقت‌ها در مورد آن بشود بسیاری از این‌ها با فاصله زمانی بعد از معصوم(ع) دسته‌بندی و تدوین شدند، فهم این‌ها آسان نیست، اختلال در متن، در سند، این‌ها اجتهاد می‌خواهد یک پروژه عقلانی و علمی است احاطه به کل قرآن، احاطه به احادیث. احاطه به فنون مختلف می‌خواهد. پیچیدگی عقلی می‌خواهد، ضریب هوشی‌تان باید از یک حدی بالاتر باشد، بتوانید این‌ها را بفهمید و از یک حد به بعد محکمات است و از یک حد به بعد وارد عرصه اختلافیات و متشابهات می‌شود ضوابط دقیق می‌خواهد و الا دین تخریب می‌شود و الا در معرفت دینی هرج و مرج پیش می‌آید و الا انواع و اقسام بدعت‌ها و کلاهبرداری‌ها به اسم فهم حدیث و آیه باب می‌شود چنان که همین بابیت و بهائیت چطوری درآمد؟ از درون شیعه درآمد! از درون حوزه علمیه شیعه بابیت و بهائیت بیرون آمد. اولین بابی‌ها و بهائی‌ها طلّاب علوم دینی در حوزه عتبات بودند! فدائیان علی محمد باب، بعضی از بازاری‌های متدیّن و بعضی از طلبه‌های معمم بودند که می‌گفتند این باب امام زمان است، رابط امام زمان است، بعد گفت من خود امام زمان هستم، گفتند آقا آمدند، خب این از کجا شروع شد، فرض کنید در شیخیه یک چیزی تحت عنوان رکن رابع مطرح می‌شود که هرکس بزرگ شیعه می‌شود حتماً با امام زمان رابطه دارد! رابطه مستقیم شخص به شخص دارد! از این‌جا شروع شد. همین‌طور بعد زاویه زاویه آمد، بعد گفتند رکن رابع نقطه چیه، بعد گفت این باب‌المهدی است بعد از مدتی هم دید آمدند گفت خودِ مهدی است، بعد از مدتی هم دید باز هم دارند دنبال او می‌آیند بعد گفت که من پیامبر جدیدم! بعد از یک مدتی دید باز هم آمدند بعد گفت من خدا هستم، خدا در من حلول کرده همانطور که به قول مسیحی‌ها در عیسی مسیح حلول کرد، خدا در من حلول کرده است! بعد پشت جلد قرآن هم نوشت که تاریخ تولد خودش را می‌خواست بنویسد نوشت تاریخ تولد من لم یلد و لم یولد! تاریخ تولد خودش که لم‌یلد و لم‌یولد که من خدا هستم! خب یک فرقه‌ای درست شد که الآن هم هستند. انواع و اقسام این‌طور فرقه‌ها چطوری پیش آمد، در شیعه، در سنی با اشاره به چهارتا حدیث! حذف بقیه روایات! حذف بقیه قرآن! تفسیر به‌رآی دو- سه‌تا آیه قرآن. حذف عقل. به اسم این که ما از بقیه مقدس‌تر و مؤمن‌تر هستیم یک مرتبه یک جریان فاسدی درست می‌شود و تهش هم این است که قرآن حجّت نیست، ظاهر قرآن را ما اصلاً نمی‌فهمیم. قرآن فقط مربوط به خود پیامبر و معصوم است از قرآن هیچی نمی‌فهمیم، امکان رسیدن به یقین از طریق نه قرآن ممکن است، از طریق روایات هم که اخباریون می‌گفتند ممکن است در واقع نبود. تهش یعنی چه؟ یعنی تعطیلی عقل و نقل هر دو. دین‌سازی بر اساس یک جزئیاتی در حوزه نقل. این تیپ‌ها که عرض کردم البته بعضی از این‌ها آدم‌های مؤمن و با حُسن نیّت هستند و در فهم دین ناقص‌العقل هستند از این تیپ‌ها در سنی هست، در شیعه هست، در آخوند و علمایش هست، در غیر علمایش هست، من الآن به آن‌ها کاری ندارم.

ولی این اسلام آمریکایی – شیعی از چه زمانی آمد؟ بخشی از این‌ها واقعاً سوء قصد ندارند همین را که فقط فهمیدن هست، عقل دینی‌شان واقعاً مشکل دارد. اما پای آمریکا و انگلیس و صهیونیزم و یهود کجا به میان می‌آید؟ که این‌ها اسلام آمریکایی و سنی و شیعه لندنی و انگلیسی می‌شود آن‌جایی که آن‌ها می‌فهمند، این را به شما بگویم آن‌ها این‌ها را خواندند و می‌فهمند. بعضی‌ها خیال می‌کنند این‌ها بی‌اطلاع هستند. سرویس‌های جاسوسی این‌ها بعضی‌هایشان دویست سال پیش، راجع به جزئی‌ترین منابع شیعه و سنی دارند مطالعه و کار می‌کنند. متخصصان آن‌ها از متخصصین ما قوی‌ترند. من بیست و چند سال پیش در لُس‌آنجلس یک سمیناری بود رفته بودم بعد رفتم کتابخانه دانشگاه لس‌آنجلس، گفتم بروم بخش حقوق اسلامی آن را ببینم، دیدم رسائل، مکاسب، کفایه،‌ با تمام شروح و حواشی آن، که من که طلبه حوزه بودم این‌جا آن‌ها را پیدا نمی‌کردم، بعضی از این شروح و حواشی را مدت‌ها می‌گشتم که فلان شرح حاشیه بر رسائل و مکاسب نبود، آن‌جا دیدم آن طرف دنیا در لس‌آنجلس در کتابخانه حقوق شیعه اثنی‌عشری، فقه شیعه اثنی‌عشری تمام این کتاب‌ها با تمام شرح‌ها و حاشیه‌هایش همه موجود بود جزئیات این مسائل که شما خیال می‌کنید این‌ها نمی‌دانند همه را دقیق می‌دانند. جریانات مختلف فکری – سیاسی داخل حوزه شیعه، مشهد، قم، ‌نجف، اسناد لانه را هم بخوانید که ببینید این‌ها تا داخل بیوت بعضی‌ها این‌ها آدم داشتند گزارش روزانه تهیه می‌کردند چنانکه از تک‌تک دانشگاه‌های ما توش آدم داشتند گزارش روزانه از کف دانشگاه داشتند، بروید این‌ها را در اسناد لانه ببینید، انگلیس و آمریکا از این‌جا وارد زمین می‌شوند می‌گویند ببینید در شیعه یک چنین کسانی هستند، یک چنین زمینه‌اید هست، در سنی‌ها هم که هست، خب روی این دوتا به عنوان پروژه کار کنید. انقلاب اسلامی آمده دارد جهان اسلام را بیدار می‌کند، غرب و کفر و کمر استکبار آمریکا، انگلیس و اسرائیل را دارد می‌شکند، اسرائیل لب پرتگاه است، یک مرتبه جنگ شیعه و سنی راه می‌افتد به قصد قربت شیعه بکشد! کسانی که این‌ها را می‌دانند ببینید چطوری استفاده می‌کنند.

امام(ره) در منشور روحانیت می‌گوید وصیت می‌کنم به آن طایفه از روحانیون و روحانی‌نماها، می‌گوید بعضی از این‌ها آخوندند ساده‌اند سرشان کلاه رفته، بعضی از این‌ها آخوند هم نیستند بین حوزه و آخوند نفوذی هستند، لباس روحانیت دارند، گاهی سی سال کار می‌کنند تا یک نفر را در حوزه پرورش بدهند، - بروید توی وصیتنامه امام بخوانید، یک بندی خطاب به حوزه‌ها دارد – گاهی کسانی را به حوزه می‌فرستند او را پرورش می‌دهند این 30 سال آرام و ساکت، فقط حرف‌های علمی و اخلاقی و فقهی می‌زند و خیلی سنگین و علمایی راه می‌رود و می‌آید و وجوهات می‌گیرد و.. توی آب نمک می‌خوابانند تا بعد از 30 سال در حد مرجع تقلید بشود بعد ضربه کمرشکن به اصل تشیع بزند. همان زمانی که امام داشت انقلاب می‌کرد این‌ها انگشتر و حرز برای شاه و فرح فرستادند می‌گفتند شاه شیعه. امام(ره) فرمود وصیت می‌کنم به آن طائفه از روحانیون و روحانی‌نماها که با انگیزه‌های مختلف با انقلاب درگیر شدند و تمام وقت‌شان را وقف براندازی این انقلاب کردند با مخالفان توطئه‌گر و بازیگران سیاسی کمک می‌کنند و طبق نقلی که برای من می‌شود و اطلاعاتی که به من می‌دهند با پول‌های گزافی که از سرمایه‌داران از خدا بی‌خبر دریافت می‌کنند برای براندازی انقلاب کمک‌های کلان می‌کنند. امام(ره) می‌گوید یک پیوندی بوجود آمده بین بخش سرمایه‌داری در داخل و سرمایه‌داری در خارج، با بخشی از روحانیون این‌جوری که یا وابسته است یا احمق هستند، ائتلافی بین این‌ها پیش آمده که هدف‌شان براندازی است. شما البته ترسی از این غلط‌کاری‌ها تا حالا نبستید و تا بعد هم گمان ندارم ببندید شما نمی‌توانید کاری بکنید ولی اگر شما برای دنیا دارید این کارها را می‌کنید از روی حسادت و دنیا که چطوری خمینی به این‌جا رسید ما نرسیدیم؟ چنان که یکی از این آقایان که فوت کرد، در حد مرجع هم بود خدا او را ببخشد به امام(ره) پیغام داده بود دیگر یا رهبری یا مرجعیت، هر دویش با هم نمی‌شود! خب یک آدم اهل دنیا کف خیابان هم در همین اندازه است. چطوری فقه و اصول خواندی که نه دین داری نه تقوا داری و نه عقل داری، خب این آقا رساله هم داشت، گفته بود که نمی‌شود هم مرجع باشی هم رهبر باشی! دیگر حالا رهبر شدی مرجعیت برای ما باشد! که بعد هم در کودتا دخالت کرد اسنادش هم در لانه هست و فقط ایشان نبود و فقط ایشان نیست، همین الآن هم هستند که اگر برای دنیا این کار را کردید شما نخواهد گذاشت به مقصد شوم‌تان برسید ولی برای خودتان می‌گویم تا درِ توبه باز است از پیشگاه خداوند عذر بخواهید و از این انقلاب حمایت کنید. خیر دنیا و آخرت در این مبارزه است گرچه گمان ندارم که موفق به توبه بشوید – خیلی جالب است امام خیلی هم به این‌ها خوشبین است! – می‌گوید شما توبه هم نمی‌توانید بکنید. این مسیر را تا آخر تا توی لجن می‌روید. امام می‌گوید اما بعضی‌هایتان آدم‌های خوبی هستید ولی ساده‌اید. آن دسته که از روی بعضی از اشتباهات یا خطاها عمدی یا غیر عمدی مواضعی گرفتید که برخلاف احکام اسلام است و با اصل این انقلاب و سیستم درگیر شدید، و برای خدا در براندازی این انقلاب و نظام فعالیت می‌کنید می‌خواهید برای خدا این انقلاب اسلامی را براندازی کنید با تصور شما این جمهوری از رژیم سلطنتی بدتر است یا مثل آن است؟ از شما می‌خواهم با نیّت صادق در خلوت تفکر کنید با انصاف مقایسه کنید و ببینید آیا واقعاً همین‌طور است واقعاً این انقلاب به اسلام و اهل بیت(ع) خیانت کرد یا خدمت کرد؟ شیعه عزیز شد یا ذلیل شد؟ خودِ روحانیت ذلیل شد یا عزیز شد؟ امام می‌گوید اصلاً کسی توی این جامعه آخوند را آدم حساب نمی‌کرد، خودِ امام این را در یکی از صحبت‌هایشان گفت که توی اتوبوس، ماشین خراب می‌شد راننده می‌گفت توی اتوبوس یا فاحشه یا آخوند داریم، - این را امام در سخنرانی‌اش گفت – این آخوندها مقصرند که ماشین خراب شده، خب این عزت روحانیت که می‌گویید این بود که رضاخان آمد عبا و عمامه از این‌ها برداشت، لباس آخوندی را از شما گرفت بعد آمد سراغ ناموس‌تان بی‌حجاب‌تان کند چطوری شما زمان شاه عزیز بودید و بعد از انقلاب اسلامی روحانیت ذلیل شد؟! شما دنیایتان را هم مدیون این انقلاب هستید. امام(ره) می‌گوید گرفتاری‌های این انقلاب را در نظر بگیرید در همه انقلاب‌های دنیا انواع هرج و مرج‌ها و غلط‌روی‌ها و فرصت‌طلبی‌ها بوده، توطئه‌ها، تبلیغات دروغ، حمله مسلحانه از بیرون، از داخل، نفوذ گروه‌هایی از مخالفین در ارگان‌های جمهوری اسلامی به قصد ناراضی کردن ملّت از حکومت اسلامی، تازه کار بودن اکثر مسئولین کشور، پخش شایعات دروغ از طرف کسانی که استفاده‌های کلان نامشروع می‌کردند و حالا از دست‌شان رفته است، کمبود چشمگیر قضات شرع خوب، گرفتاری‌های اقتصادی کمرشکن، مشکلات عظیم که نتوانستیم کل حکومت را بازسازی و تسویه کنیم، کمبود افراد صالح متخصص کاردان، - خب هزارتا مشکل هست – جنگ، توطئه داخل و خارج، کمک کنید این مشکلات را حل کنیم چرا می‌گویید که این انقلاب برخلاف خواست امام زمان است و در عصر غیبت نباید کاری کرد. از آن طرف هم می‌گوید یک عده‌ای که رباخوار و سودجود بودند با ارزفروش و گرانفروشان، قاچاق و احتکار خون مستمندان جامعه را می‌مکیدند آن‌ها آمدند کنار شما و دارند شما را تقویت می‌کنند. حالا یکی از شعارهای آن‌ها این شده، در برابر آن جریان‌های تکفیری که می‌گوید قتل شیعه واجب است و کل نهضت بیداری را به این قضیه تبدیل کرده است، کمونیست‌ها وقتی که در آسیای میانه بر کشورهای مسلمان مسلط شدند کمونیست صریحاً ضد دین است نمی‌گوید که دین‌ها خوب و بد دارند بلکه می‌گوید کل دین مزخرف است. یک سؤال، کمونیست‌ها مساجد را بستند و انبار کردند همه آثار اسلام و تشیّع را از توی آذربایجان و کشورهای دیگر برداشتند، همه چیز ممنوع شد،‌ نماز جماعت ممنوع، خواندن قرآن ممنوع، ولی قمه‌زنی آزاد بود چرا؟ در همین آذربایجان کمونیستی زمان کمونیست‌ها قمه‌زنی آزاد بود ولی بقیه کارهای اسلام و تشیّع ممنوع بود! حتی یک عزاداری ساده برای امام حسین(ع) ممنوع بود.

سؤال دیگر، در اسناد سفارت انگلیس در تهران، - این اسناد منتشر شده است – می‌گوید 1324، 1324 وقتی است که متفقین آمدند کشور را گرفتند شاه را تازه آوردند، سه – چهار سالی گذشته، به اسم هرج و مرج است، مذهبی‌ها هم آزاد شدند که عزاداری کنند، عزاداری بعد از دیکتاتوری رضاخان آزاد شده، سفارت انگلیس 15 هزار قمه خرید و به هیئت‌های مذهبی اهداء کرد. – این‌ها اسناد رسمی است – چرا این کار را کرد؟ علامه "محمدجواد مُغنیه" که آثار ایشان در عراق و لبنان منتشر می‌شود می‌گوید از یک عالم فلسطینی پرسیدم که در فلسطین نظرشان راجع به شیعه و این تفرقه‌ای که ایجاد شده چیست؟ گفت که دولت انگلیس در ماه محرم هزار کفن به هیئت‌های قمه‌زنی هدیه کرد. بعد سفارت آمریکا هم مطلع شد او هم دو هزار کفن آورد هدیه کرد که از انگلیسی‌ها عقب نماند. سفارت آمریکا و انگلیس کفن و قمه به هیئت‌ها می‌دهند و می‌گویند قمه بزنید و بگویید شیعه این است ولی در کار مسائل حکومت و مسائل مختلف کوچکترین دخالتی نباید بکنید، نفس نکشید، مرحوم مغنیه می‌پرسد که خب چرا؟ چرا کسی فکر نمی‌کنید که معنی این چیست؟ سفیر انگلیس در بغداد بعد از جنگ دوم جهانی: غذا کم شده، قیمت‌ها زیاد شده، قند و چایی پیدا نمی‌شود، سفیر انگلیس در بغداد یک عالمه چای و سیگار را برمی‌دارد و به هیئت‌های مذهبی شیعه هدیه می‌کند نه مستقیم بلکه با واسطه دوتا بازاری، که بازاری‌ها وقف کردند با واسطه دوتا بازاری به این‌ها می‌دهد که مجالس‌تان برقرار باشد کاری نداشته باشید که قحطی هست، گرفتاری هست، مجلس اباعبدالله باید برقرار باشد و چقدر پارچه سفید برای کفن می‌دهند. آقای "تیجانی" که کتاب «اهل بیت(ع)» او را دیدم که ایشان نوشته یکی از علما می‌گفت که شمشیرهایی که قبلاً شیعه با آن‌ها علیه حکومت‌های ظالم و فاسد می‌جنگید حالا برای زدن توی سر خود شیعه استفاده می‌شود و در آفریقا که هیچ کس جرأت نداشت کمترین اسم شیعه را در بعضی از کشورها بیاورد، هیئت قمه‌زنی ولی در آفریقا هست ولی اسم امام حسین(ع) و امیرالمؤمنین(ع) را نمی‌توانید ببرید! در بنگلادش، بنگلادش از پاکستان جدا شد، پاکستان شیعه زیاد داشت ولی بنگلادش نداشت، بعد از یک مدتی گفتند که تشیّع در بنگلادش دارد گسترش پیدا می‌کند، خیلی‌ها دارند آن‌جا با تبلیغ شیعه می‌شوند – دقت کنید – می‌گوید یک مرتبه دیدیم یک جمعی آن‌جا آمدند در یک عاشورا در بنگلادش، زنجیرهایی که سر آن‌ها چاقوست این‌ها را توی خیابان می‌آیند و توی سر و صورت و بدن خودشان می‌کوبند و بدن خودشان را تکه‌تکه می‌کنند بعد از این قضایا که دو سال عاشورا و تاسوعا اتفاق افتاد یک مرتبه رشد تشیّع در بنگلادش متوقف شد! گفتند شیعه این است؟ ما فکر می‌کردیم یک چیز دیگر است تشیّع خیلی چیز زشت بی‌معنی است! ما فکر می‌کردیم تشیع یعنی عدالت، یعنی توحید، یعنی اخلاق، یعنی انسانیت، این‌ها چیه؟ می‌گوید متوقف شد، و یکی هم در همین مشهد خود ما، دوتا سفارتخانه خارجی، بعد از این که ایران اشغال شد و رضاخان را برداشتند خود این‌ها در همین مشهد آمدند و برای اولین بار قمه‌های با مدل جدید، چون قمه‌های قبلی توی آهنگری‌ها درست می‌شد این‌ها رفته بودند به یک شکل برّاق یک دست به کجا سفارش داده بودند خیلی قشنگ بود که الآن هم ما ببینیم هوس می‌کنیم که قمه بزنیم! خیلی شیک بود، این‌ها را آوردند و در سطح هیئت‌های مشهد بطور وسیع تقسیم کردند، یکی از علمای مشهد آمد گفت ببخشید در سنت کدام یک از اهل بیت پس از امام حسین بوده که در عاشورا قمه بزنیم؟ یعنی از امام سجاد(ع) تا حضرت حجّت(عج) کدامیک از اهل بیت(ع) در سالگرد کربلا گفتند قمه بزنیم؟ یا این کارها را بکنید؟ می‌گوید این حرف را زدم و هیئتی دمِ آن هیئت و آخوند آن هیئت، آن عالم بزرگ شیعه را در این همین مشهد تفسیق کرد. حالا جرأت نمی‌کرد که تکفیر کند و بگوید کافر است، گفته بود این فاسق است! گفته بود نطفه تو یک مشکلی دارد یا لقمه حرامی خوردی که جلوی عزاداری اهل بیت ایستادی. بعد می‌گوید در همین مشهد، وقتی با این قمه‌ها این کارها را کردند سال بعد که تازه در خیلی از کشورها تلویزیون راه افتاده بود همین فیلم را همان موقع‌ها پخش کردند، این قضیه برای مدت‌ها قبل از انقلاب اسلامی است. می‌گوید فیلم را پخش کردند و زیرش می‌نوشتند که شیعه را بشناسید. و چقدر با این فیلم کسانی که می‌خواستند شیعه بشوند پشیمان شدند، کسانی که عاشق اهل بیت(ع) شده بودند از اهل بیت متنفر شدند! و این را کنار حرف امام رضا(ع) بگذارید که فرمود دیگران را محبّ ما بکنید نه دشمن ما، حرف‌های ما را درست به مردم منتقل کنید. حضرت رضا(ع) فرمودند اگر حرف‌های ما را درست منتقل کنید «الناس» یعنی کل بشریت، مسلمان و غیر مسلمان «محاسن کلامنا» حرف‌های ما را درست منتقل کنید «لَتبعونا» کل بشریت دنبال ما راه خواهده افتاد، حرف‌های ما جهانی و همیشگی است. حالا سؤال این است که روشی که بشریت را از اهل بیت(ع) متنفر می‌کند مشروع است یا نه؟ این‌ها که به عنوان اولی ما قطعاً در شرع نداریم اگر عنون ثانوی پیش آمد این کار را بکنید، بنده خودم هم قمه می‌زنم چون فیلم‌هایش را دیدم و بلدم که چطوری بزنم درد نگیرد ولی خون بیاید، ولی به جایش حاضر نیست برود با داعش بجنگد که حرم اهل بیت(ع) را خراب می‌کنند با آن‌ها نمی‌جنگد ولی یک جوری بلدم تخصصی است باید به شماها یاد بدهم، خب اگر راست می‌گویی برو آن‌جا تا سرت را برای امام حسین بِبُرند، برای اهل بیت برو سرت را بده، برو با صهیونیست‌ها بجنگ و از اهل بیت(ع) دفاع کن. بله اگر یک روزی رسید... چنانکه یکی از علمای ما گفت که در یکی از کشورهایی که شیعه را خیلی اذیت می‌کردند گفته بود که اگر نزنیم همان‌طور که غدیر را انکار کردید عاشورا را هم انکار می‌کردید، اگر یک جایی یک وقتی بود که دیدید به عزت شیعه اضافه می‌کند بله همه‌مان قمه می‌زنیم منتهی هزار راه دیگر غیر از قمه زدن و بهتر از قمه زدن هست. آن چه که اهل بیت(ع) از ما خواستند گسترش معارف اهل بیت(ع) است، معرفی درست تشیّع است نه این مسائل.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha